صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن
دانلود اپلیکیشن
1 سال قبل
0

معنی واژگان درس «خوان عدل»:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

خوان

سفره

از آنِ

مالِ، برایِ

آسوده

راحت، به آسانی

فرو دادن

پایین دادن

خوان

سفره گسترده

اسما

جمع اسم، نام‌ها

عادل

منصف، با عدالت

همگان

همه موجودات

این جهانی

زمینی، مادی

از بهر

بهر، برای، نصیب

دَم

نفس

فرا رود

بالا رود

برآمدن

بالا آمدن

مُمِدّ

یاری دهنده

حیات

زندگی

رستن

نجات یافتن، رها شدن

تنیده

بافته، تابیده

رنج

سختی

معتبر

با اعتبار

اختر

ستاره

فراز

بالا

هیچ غمگین نبود

برای او مهم نبود

برّ

خشکی، بیابان

بحر

دریا

اندوختن

ذخیره کردن

نهادن

گذاشتن

پرتو

اشعه

امواج

جمع موج

هلهله

هیاهو

افکنده بود

پیچیده بود

آذر

آتش

محبوبیت

پسندیدگی

نزدیک

حدود

هلهله

خروش

آوای مرغان

صدای مرغان

طنین

انعکاس صدا

بسنجم

اندازه بگیرم

رضا

خرسندی،پذیرش

راضی

خرسند، خوشنود

صرف کردن

خرج کردن

منظور از پرواز

هدف از پرواز کردن

کوشید

تلاش کرد

فرسنگ

شش کیلومتر

ثبات

استواری

باز می ایستاد

توقف می کرد

در هم می پیچید

پیچ می خورد

اندک مدت

زمان کوتاه

ثبات

مقاومت، استحکام

حماقت

بی خردی، نادانی

راضی

خرسند

وجد

شور

مهتاب

تابش ماه

ندا

صدا

عهد

پیمان

گذشت

سپری شد، طی شد

وجد

شادی

سپیده دم

سحرگاه، هنگام صبح

شعف

شور، شادمانی

خفیف

کم

می بالید

افتخار می کرد

فنون

جمع فن

غلبه کردن

پیروز شدن

غلتیدن

چرخیدن به دور خود

غرق در شادی

بسیار شادمان شدن

خاموش

ساکت

ننگ

بدنامی، بی آبرویی

عظمت

بزرگی

بنگرند

نگاه کنید

درک کرد

دریافت، فهمید

عوامل

جمع عامل

والاتر

بالاتر، برتر

صخره‌

تکه سنگ بزرگ

بنگرند

ببینند

هیچ

اصلاً

میسّر

شدنی، ممکن

افکار

جمع فکر

اندیشه

فکر

بکوش

تلاش کن

برید

قطع کرد

طرز

شیوه، روش

حیات

زندگانی

طی کنیم

بپیماییم

بر می گزینیم

انتخاب می کنیم

حیات

زندگی

عالم

دنیا

قدرت طلبی

طالب قدرتمند بودن

آموختیم

یاد گرفتیم

اصول

جمع اصل

برِناک

استاد آذرباد

سپری می شد

طی می شد

مرکّب

ترکیب شده

به این سو و آن سو

به این طرف و آن طرف

مقیّد

وابسته، گرفتار شده

هیجان

شور

جوهر

گوهره، ذات، اصل

کم و فنّ

چم و خم

سرتاسر

تمام

می گسلد

جدا می شود

نهاد

گوهره، ذات

حقّق پذیر باشد

چیزی که عملی شود

آنجا بودند

حضور داشتند

در نهاد اوست

در وجود او قرار دارد

درک

فهم

افسوس

حسرت، حیف، دریغ

ریشخند

تمسخر، مسخره کردن

بی غمان

انسان های بی تفاوت

باطن

درون

نهفته

پنهان

الهی

خدای من

عصیان

سرکشی

اعمال

جمع عمل، کردار

چالاک

چابک، تیزو بز

آلوده

ناپاک

آلودن

ناپاک شدن

عزم

قصد، توان

چون

مانند

در

درگاه

نیارم

نیاورم

مکافات

کیفر

بی باک

نترس

نشاط

شور و شوق

عبادت

بندگی و نماز

حشر

رستاخیز، قیامت

هول

ترس

مفرِّح

فرح بخش، شادی بخش

تکامل

فرگشت؛ رو به کمال رفتن

مظهر

نماد، نشان دهنده، نماینده

مبدل ساختن

دگرگون ساختن، تغییر دادن

مطلق

بی قید و شرط، صرف، همیشگی

باطن

پنهان، ناپدید، نهان، ذات و اصل

رزمیار

رزمنده؛ در اینجا اسم خاص است

آذرخش

صاعقه؛ در اینجا اسم خاص است

هوسناک

آنکه در پی هوس های خود باشد

بلند پروازی

اوج طلبی، افزون خواهی، افزون طلبی

رانده

دور کرده شده، طرد شده، اخراج شده، تبعید شده

طبیعت و جوهر خود را بیابی

ذات و اصل خودت را پیدا کنی


سایر مباحث این فصل